مناظره علمی عضو هیئت علمی دفتر تبلیغات اسلامی با دکتر پایا(۱)
به
گزارش خبرنگار شبکه معالم، متن مقاله «نتایج نامطلوب گفتمان علوم انسانی
بومی» در ذیل آمده و سپس نقد حجت الاسلام و المسلمین سید علی طالقانی، عضو
هیئت علمی دفتر تبلیغات اسلامی بارگذاری شده است. نتایج نامطلوب گفتمان علوم انسانی بومی علی پایا آنچه
در ذیل میخوانید، مقالهای است از حجت الاسلام و المسلمین سید علی
طالقانی در بابِ اثباتِ «امکان علوم تجربی اسلامی». این مقاله، مقاله ی
دکتر پایا با موضوع «نتایج نامطلوب گفتمان “علوم انسانی بومی طالقانی» که
در ذیل این نوشته آمده است، را رد می کند. طالقانی بر اساسِ نگاهِ پوپر به
علم، میخواهد به این استنتاج برسد که پوپریها و دیگرانی که به نگاهِ علمی
او باور دارند، باید بپذیرند که بر اساسِ نظریهی او از آنجایی که
«دانشمندان تئوریسازان علم هستند»، پس دانشمندان مسلمان، میتوانند علمی
اسلامی را دربیفکنند. علی پایا در رد این نوشتار مقالهای نگاشته است و
استنتاجات طالقانی را زیر سوال برده است. او بر این عقیده است که مسلمان
بودن یا کافر بودنِ یک دانشمند، تفاوتی در نتیجهی علمِ حاصله ایجاد نخواهد
کرد. مقالهی پایا و رد آن توسط طالقانی در روزهای آتی منتشر خواهد شد. سید علی طالقانی درآمد ادعای
من در اینجا این است که در چارچوب فلسفهی علم پوپری، چارهای جز پذیرش
امکان علوم تجربی اسلامی نیست. پس بحث بر سر «امکان علوم تجربی اسلامی» در
چارچوب فلسفه علم پوپری است. یعنی اولاً من دستکم در این مقال، قصد دفاع
از امکان علوم تجربی اسلامی را ندارم، چنانکه به هیچوجه قصد دفاع از
فلسفهی علم پوپری را نیز ندارم، بلکه صرفاً میخواهم نشان دهم که چنانچه
کسی، همچون دکتر علی پایا، فلسفهی علم پوپری را پذیرفته باشد و آن را
مبنای تأملات خود در مورد علم دینی قرار دهد، نمیتواند به نحو سازگاری
امکان علوم تجربی اسلامی را نفی کند. بنابر این، بحث ما یک بحث مبنایی
نیست، بلکه بحثی بنائی است؛ یعنی بر فرض پذیرش فلسفهی علم پوپری نمیتوان
امکان علوم تجربی اسلامی را نپذیرفت. چنانکه
میدانیم پوپر استدلالهای هیوم علیه استقراء را قاطع و بنیانبرافکن
میدانست و معتقد بود که نمیتوان راهی برای فرار از آن یافت. اما به جای آنکه به نتایج شکاکانهی آن استدلالها تن دهد، راهی شبه کانتی در پیش گرفت و آن را عقلانیت انتقادی (critical rationality) نام نهاد و بر آن شد که اساساً روش علوم تجربی، استقرائی (inductive) نبوده و نیست، بلکه قیاسی (deductive) بوده و هست. به اعتقاد او دانشمندان، پژوهش علمی را، بر خلاف نظر استقراگرایان خام (naïve inductivists)، نه با مشاهده (observation) که با تئوریهای برآمده از حدس و گمان (conjecture) خویش آغاز میکنند. تئوریها نه تنها آغاز راهاند، که پایان راه نیز هستند. دانشمند با تئوری آغاز میکند و با تئوری خاتمه میدهد. اما پوپر دیدگاه کارناپ را نیز که میگوید: رد کرده، آن را بیان دیگری از نظریهی روانشناسیگرایانهی فریز میخواند و تأکید میکند که: هیچ گزارهی علمی را نمیتوان بر زبان آورد که از حدّ یقینیات ِ «مبتنی بر مجربات بیواسطه» فراتر نرود.(پوپر، ص121) لذا
تمام جملات علوم، حتی جملات تسجیلی، نیازمند توجیه و دلیل بوده و چنانکه
گذشت توجیهگر آنها نیز نه غیرجملات و یا ادراکات حسّی ما، بلکه دیگر جملات
علوم است: «دلیل صدق هر گزاره، خود باید گزاره باشد.» (پوپر، ص59)
بدینترتیب، به اعتقاد پوپر تئوریها را تنها میتوان با دیگر تئوریها
سنجید و ارزیابی کرد و ما به هیچوجه نمیتوانیم برای ارزیابی صدق و کذب
تئوریهای خود به ادراکات حسّی خویش متمسک شویم. البته قول به ارزیابی هر
تئوری با تئوری دیگر، اشکال تسلسل بیفرجام را پیش میآورد که پوپر برای
رهایی از آن به توافق اهل علم متمسک میشود: و بر این اساس است که پوپر صراحتاً میپذیرد که بنیان علم تجربی در نهایت، بر توافق و مواضعهی اهل علم نهاده شده است. و روشن است که توافق و قرارداد مانند هر فعل ارادی دیگر، معطوف به اهدافی است و مشروب از ارزشها و تمایلاتی. و
از همینجاست که شاهد مقصود ما رخ مینمایاند: دانشمندان و تئوریسازان
هستند که سرنوشت علم تجربی را رقم میزنند و نه واقعیت خارجی. علوم تجربی
همچون سایر مصنوعات و دستساختههای بشر تحت تأثیر، و محفوف و مصبوغ به
خواستهها و تمایلات و اهداف سازندگان خود است. پس چنانچه دانشمندان و
پژوهشگران علوم تجربی، مؤمنانی متعهد و غوطهور در معارف دینی باشند، علم
تجربی ِ ساخته و پرداختهی آنان نیز بهطور طبیعی، مصبوغ به صبغهی دینی و
مذهبی است، و رنگ و بوی مصنوعات آنان چنان است که بازشناسی آنها از
ساختههای کافران و بیخدایان چندان دشوار نیست. پس راز آنکه فلسفهی پوپر
راه را بر ممکندانستن علوم تجربی اسلامی میگشاید و سرّ اینکه با التزام
به این فلسفه نمیتوان از پذیرش این امکان شانه خالی کرد، این است که از
این منظر «سرتاسر قلمرو تجربه تحت سیطرهی تئوریهاست، از طرح اولیهی هر
آزمایش گرفته تا آخرین ظرایف کار آزمایشگاهی.» و «همهی گزارهها از جنس
تئوریها و فرضیهها هستند»، حتی گزارههای مشاهدتی یا به تعبیر پوپر
گزارههای پایه که «ابطال تجربی به آن مستند میگردد» (پوپر، ص59). و چون
گزارههای پایه، محفوف به تئوری و نظریهبار (theory-laden) است،
خود همواره ابطالپذیر و نیازمند آزمون بوده، در نهایت این «توافق یا عزم
عالمان به قبول آنهاست» که موجب «دستکشیدن از آزمون» و «پذیرش گزارههای
پایه» میشود و در نتیجه، «سرنوشت تئوریها به توافق ما بسته است» و در یک
کلام سرنوشت علوم تجربی در دستان ماست.
۱- مقدمه
اندیشه
علم ایدئولوژیک، که علم دینی و علم اسلامی و نیز علم بومی/محلی[۱]،
بدیلها و قرینهای آن به شمار می آیند، به منزله یک جنبش اجتماعی نظام
مند، احیانا به دهههای پایانی قرن نوزدهم و دهههای آغازین قرن بیستم باز
می گردد. در سال ۱۸۹۳ یک ناسیونالیست بنگالی به نام سُوامی وِیوِکاناندا[۲]
در مجلس (پارلمان) جهانی ادیان[۳] در شیکاگو نهضت علم هندو یا وِدیک[۴] را
به راه انداخت. مدعای ویوکاناندا، که بعدها به وسیله بسیاری دیگر از
ناسیونالیستهای افراطی هندو دنبال شد، آن بود که علم هندو که پیشینه آن به
هزاران سال قبل بازمی گشت، همه اندیشههای علم جدید را، به گونهای شهودی و
اجمالی، در درون خود دارد[۵] .
در
دهههای نخست قرن بیستم و با اوج گیری دو ایدئولوژی مارکسیسم و نازیسم،
بازار علم مارکسیستی و علم آریایی گرم شد. در شوروی لیزنکو که با حمایت
استالین به ریاست آکادمی علوم این کشور منصوب شده بود، وعده برساختن علم
زیست شناسی بر اساس آموزههای مارکسیسملنییسم را داده بود و در آلمان
هیتلری، شماری از دانشمندان در رویای تکمیل دانشی بودند که در خور نژاد
برتر بود. یکی از نکته آموزترین فعالییتهای این دو گروه از دانشمندان که
به دو ایدئولوژی کاملا متضاد سرسپرده بودند، مخالفت با نظریه نسبیت
اینشتاین و قلمداد کردن آن به منزله توطئه قوم یهود برای گمراه ساختن
دیگران بود [۶] .
پس
از پایان دومین جنگ جهانی و از اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ دوران
جنبشهای ضد استعماری در آنچه که در آن هنگام "جهان سوم[۷]" خوانده می شد و
اینک از آن با عنوان "کشورهای در حال توسعه" یاد می شود باز می گردد.
نهضتهای ضد استعماری در آسیا، آمریکای جنوبی و آفریقا، که در راستای به
دست آوردن استقلال و بیرون راندن استعمارگران کوشا بودند، در تلاش برای
القای حس خود باوری و اعتماد به نفس به استعمار شدگان، گفتمانی را شکل
دادند که به گفتمان "جهان سوم گرایی[۸]" شهرت یافت. یکی
از مولفههای این گفتمان، ناظر به دستیابی به دانشی "بومی" بود که چنین
پنداشته می شد که عاری از شائبههای علوم امپریالیستی و استعماری است[۹].
گفتمان
جهان سوم گرایی از سوی شمار قابل توجهی نویسندگان و صاحبنظران (عمدتا
چپگرا) در مغرب زمین مورد حمایت قرار گرفت و جنبههای مختلف آن در قالب
آثار گوناگون ترویج و تایید شد.[۱۰] بلوک شرق نیز که در گیر مبارزه
ایدئولوژیک با غرب بود، بنا بر اصل "دشمن دشمن من دوست من است"، به گونهای
نظام مند، و البته در قالب آموزههای حزبی مارکسیسملنینیسم، از این
گفتمان و اجزای آن حمایت می کردند[۱۱].
چرا پوپریها نمیتوانند از پذیرش امکان علوم تجربی اسلامی شانه خالی کنند؟
ثانیاً
بحث بر سر امکان چنین علومی است و نه تحقق آن. کسی که میگوید تحقق علوم
تجربی اسلامی ممکن است الزاماً مدعی تحقق این علوم نیست و نمیگوید که چنین
علوم وجود دارند یا وجود داشتهاند. افزون بر این، بهروشنی کسی که از
امکان یک رخداد دفاع میکند ملزم نیست که راهکاری مشخص و عملیاتی برای تحقق
آن نیز ارائه دهد. اما مراد از امکان (possibility) در
اینجا چیست؟ واضح است که مراد از امکان در اینجا صرف امکان متافیزیکی
نیست؛ گمان نمیکنم کسی از مخالفان علم اسلامی مدعی باشد که مفهوم «علم
تجربی اسلامی» الزاماً
مانند دایرهی مربع است و در هیچ جهان ممکنی مابازاء ندارد. بنابر این، ما
امکان متافیزیکی آن را مفروض میگیریم. بنابر این، مراد از امکان، در این
مقال، امکان طبیعی (physical possibility) است.
امکان طبیعی عبارت است از امکان تحقق یک رخداد با فرض قوانین طبیعی موجود
در جهان ما، و به بیان دیگر در جهان طبیعی بالفعل. پس ادعای ما ناظر است به
امکان طبیعی علوم تجربی اسلامی. یعنی ادعا این است که با فرض قوانین حاکم
بر جهان ما از جمله قوانین حاکم بر ذهن ما و تواناییهای شناختی و مکانیزم
آن، علوم تجربی اسلامی ممکن الوقوع است.
ثالثاً
بحث بر سر علوم تجربی است و نه صرف علوم. یعنی ادعا این نیست که با قوانین
حاکم بر جهان ما میتوان از راه یا راههایی غیر از تجربهی حسی، به
اطلاعات درستی دربارهی جهان دست یافت. به بیان دیگر ادعای ما ناظر به
امکان و عدم امکان علوم نقلی طبیعی یا انسانی نیست، یعنی علومی که با اتکاء
به قرآن و احادیث و از طریق استنباط، اطلاعات درستی دربارهی طبیعت و
انسان به دست میدهد. همینطور ادعای ما ناظر به امکان و عدم امکان علوم
شهودی طبیعی و انسانی نیست، یعنی علومی که از طریق شهود عرفانی، اطلاعات
درستی دربارهی طبیعت و انسان به دست میدهند. بلکه ادعای ما صرفاً ناظر
است به علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، یعنی علومی که با اتکاء به
تجربهی حسی، دربارهی طبیعت و انسان اطلاعات درستی به دست میدهند.
بدینترتیب،
ادعای ما این است که برپایهی فلسفه علم پوپری، علوم تجربی در جهان ما،
اعم از طبیعی و انسانی، فارغ از تأثیر پیشفرضهای متافیزیکی و نیز تمایلات
دانشمندان نیست؛ و به بیان دیگر علم تجربی ِ رها از پیشفرض و تمایل، در
جهان ما مفهومی بلامصداق است. و چون هیچ منعی برای دینی یا اسلامی بودن
این پیشفرضها و تمایلات وجود ندارد، پس علوم تجربی ِ مصبوغ به صبغهی
اسلامی ممکن است، هرچند تاکنون مصداقی نیافته باشد و هرچند هنوز کسی
راهکاری مشخص و عملیاتی برای تحقق آن ارائه نداده باشد. بنابر این، بر
پایهی فلسفهی علم پوپری نمیتوان طالبان علوم تجربی اسلامی را پیشاپیش
ناکام دانسته، طلب چنین علومی را بیثمر و مصداق اتلاف عمر و هدر دادن
منابع باارزش و جستن آن را در حکم آب در هاون کوفتن و مشت بر سندان زدن به
شمار آورد.
در همینجا باید از یک سوء برداشت تحذیر داد و آن اینکه در اینجا مراد از «علم
تجربی اسلامی» علم تجربی ویژهی مسلمانان نیست، بلکه علمی است برای همهی
آدمیان، مسلمان و غیرمسلمان، که ویژگی مهم آن این است که با تور مسلمانان
صید شده است. حال اگر سؤال شود که چه اصراری هست که مسلمانان با تور خود،
حوت حقیقت را صید کنند، پاسخ این است که اولاً در چارچوب پوپری، دانشمندان
مسلمان متعهد، به طور طبیعی چنین خواهند کرد، نه اینکه کسی آنها را الزام
کند؛ و ثانیاً صید حقایق با تور مسلمانان دو فایدهی مهم برای آنها در بر
دارد: یکی اینکه مشکل علم و دین را بالمره حل میکند و دیگر اینکه هارمونی
نظام فکری و معیشتی آنان را تأمین میکند. و این دو فایدت، چنان خرد نیست
که قابل چشمپوشی باشد.
نگارنده
در ادامه، با تقریر کوتاه دیدگاههای پوپر نشان خواهد داد چگونه
دیدگاههای وی مستلزم ممکن شمردن علوم تجربی اسلامی است؛ و بنابر این،
کسانی چون دکتر علی پایا یا باید دست از فلسفهی علم پوپری بشویند و یا
امکان علوم تجربی دینی را بپذیرند. کاملاً روشن است که فلسفهی علم معاصر،
ابزارهای بسیار مناسبی برای نشاندادن امکان علوم تجربی اسلامی در اختیار
قرار میدهد، ولی این موضوع از حوزهی بررسی این مقاله خارج است.
فلسفهی علم پوپر و امکان علوم تجربی اسلامی
سرتاسر قلمرو تجربه تحت سیطرهی تئوریهاست، از طرح اولیهی هر آزمایش گرفته تا آخرین ظرایف کار آزمایشگاهی. (پوپر، ص137)
تئوریهای
آغازکننده، صرفاً برآمده از حدس و گماناند و به هیچوجه مبتنی بر
مشاهدهی حسی نیستند، و تئوریهای خاتمهبخش ِ پژوهش نیز تئوریهایی هستند
که هنوز ابطال نشدهاند، و دانشمندان توافق کردهاند که فعلاً دیگر به
دنبال مبطل برای آنها نباشند. و علم تجربی چیزی نیست جز همین تئوریها. پوپر به صراحت میگوید که:
علوم تجربی مجموعههای منتظمی از تئوریها هستند. (پوپر، ص77)
و در ادامه میافزاید که:
تئوریها
تورهاییاند که ما برای صید «جهان» میافکنیم؛ یعنی برای ساختن تصویری
عقلپسند از جهان و تبیین و تصرف عالمانه در آن. و مدام میکوشیم تا
گرههای این تورها را هرچه ریزتر ببافیم. (پوپر، ص78) [تأکیدها از من است[
بنابر
این، از نظر وی علوم تجربی نیز برساخته و مصنوع بشر است. و از اینرو،
فرق قاطعی میان علم و تکنولوژی نیست. علم تجربی، نحوهای تکنولوژی نرم است.
تئوریها تورهایی هستند که ما میبافیم و هدف ما نیز از بافتن این تورها
این است که تصویری عقلپسند از جهان بسازیم و بتوانیم در جهان دست تصرف
بریم. پس علوم تجربی که همان تئوریهای نظامیافته است، برساخته و مصنوع
ماست، مصنوعی نظری که هم خواستههای نظری ما را برآورده میکند و تصویری
عقلپسند و سازگار با سایر باورها و معارف خویش به ما میدهد و هم مقاصد
عملی ما را تأمین میکند و ما را در تصرف عالمانه و موفق در جهان یاری
میدهد. پس علوم تجربی، نوعی ابزار است که برای نیل به اهدافی مشخص طراحی و
تولید میشود، و کاملاً روشن است که هر ابزار باید مناسب با اهداف مورد
نظر باشد. صیادان، متناسب با تورهای خویش صید میکنند؛ نهنگ را نمیتوان با
قلابکهای ماهیگیری صید کرد. افزون بر این، در دریا هم ماهی حلالگوشت
هست و هم ماهی حرامگوشت، هم خوراکی و هم سمّی؛ و این صیّاد است که باید
بداند دام خویش را کجا پهن کند تا بتواند شکار مورد نظر خود را به کمند
اندازد. روشن است که ماهیگیر مسلمان، حلالگوشت صید میکند و ماهیگیر کافر،
علیالاصول آمیختهای از حلال و حرام، اگر نه تماماً حرام! اما نکتهی بس
مهم و ارجمند در این مقام این است که از نظر پوپر، صید تور تئوریهای علمی،
هیچگاه خود حقیقت جهان نیست! بلکه «تصویری عقلپسند» از جهان است. و
چنانکه خواهیم دید این دقیقاً همان چیزی است که برای مدافع امکان علوم
تجربی اسلامی، در حکم چشم اسفندیار رقیب است. اگر پوپر بر آن بود که ما با
افکندن تورهای خویش، خود ماهیان حقیقت را صید میکنیم، دیدگاهاش گرفتار
کمند مدافع امکان علوم تجربی دینی نمیشد! اما متأسفانه یا خوشبختانه، پوپر
بر آن است که صیادان ِ جستوجوگر حقیقت، همواره تصویری از حقیقت را صید
میکنند و نه خود حقیقت را و درست به همین دلیل است که از منظر وی،
ابطالپذیری، پایانناپذیر است، و بر همین مبنا است که بر دیدگاه فریز و
کارناپ و آنچه روانشناسیگرایی میخواند، میتازد (پوپر، صص120ـ124). پوپر
دیدگاه فریز را که معتقد بود «گزارهها را به غیر گزارهها هم میتوان متکی
ساخت» (ص120) و گمان میکرد توجیه (justification) و
دلیل بر صدق این گزاره که «فلان میز سرخ است» دریافتهای حسّی ماست و «ما
به دریافتهای حسّی «معرفت بیواسطه» داریم و مجازیم که این معرفت بیواسطه
را دلیل و پشتوانهی «معرفت باواسطهی» خود قرار دهیم.» (ص120) رد کرده، این رأی کارناپ را میپذیرد که:
در
منطق معرفت علمی، جملهها را نمیتوان از طریق تطبیق آنها با امور واقع یا
مجرّبات امتحان کرد: تنها راه امتحان جملهها، تطبیق آنها با جملههایی
دیگر است.(پوپر، ص123)
جملههای
علوم، «به کمک جملههای تسجیلی» امتحان میشوند. و ... در توصیف این
جملهها میگویند که آنها «بینیاز از تأییداند، و خود شالودهی همهی
گزارههای علمی دیگراند» (پوپر، ص123)
و بنابر این، گزارههای مشاهدتی (observation statements) یا جملات تسجیلی (protocol sentences) نیز از اظهار مجربات بیواسطه و دریافتهای حسّی ما فراتر رفته، محفوف به تئوریها (theory-laden) است؛ به تصریح پوپر
همهی گزارهها از جنس تئوریها و فرضیهها هستند. (پوپر، ص121)
در
آزمون تئوریها ... عاقبت همیشه ناگزیریم گزارهای پایه را امتحان نکرده
برگیریم، و بپذیریم که دیگر آزمون را ادامه ندهیم. ... آن هنگام دستکشیدن
از آزمون روا شمرده میشود که گزارههایی یافته باشیم که اجماع پژوهشگران
بر سر ردّ یا قبول آنها بسیار محتمل باشد. (پوپر، ص132ـ133)
پس گزارههای پایه، که مبنای آزمون تجربی تئوریهای اصلی ماست، خود مبتنی بر توافق و قرارداد و خواست و عزم دانشمندان است.
پذیرش
گزارههای پایه، منوط به توافق یا عزم عالمان به قبول آنهاست: از این جهت،
گزارههای پایه از جنس مواضعات به حساب میآیند. (پوپر، ص135)
آزمودن
تئوریها منطقاً متوقف است بر قبول گزارههای پایه، و قبول یا ردّ این
گزارهها وابسته به توافق ماست. پس سرنوشت تئوریها به توافق ما بسته است.
(پوپر، ص139)
توافق بر سر گزارههای پایه، مانند دیگر افعال ارادی، فعلی است غایتدار که ملاحظات نظری بسیار مسیرش را رقم میزند. (پوپر، ص136)
منبع:
- ۹۳/۱۰/۱۱